به نام رویای وجودم
 
 
جمعه 3 آذر 1391برچسب:, :: 10:12 ::  نويسنده : مرسده

سلام  اول این که ایام محرم رو به شما تسلیت می گم عزاداریتون قبول. راستی رفقا وای به حالتون اگه مطالب های وبلاگم رو کپی کنید. چون این مطلب های ادبیم دل نوشته های دفتر خاطرات چندین سال پیشمه.



جمعه 3 آذر 1391برچسب:, :: 10:8 ::  نويسنده : مرسده

دفتر خاطرات:   

امشب پروانه ای بابالهای ظریف ونازکش برگرد چراغ اتاق من طواف می کرد ازاین تصادف بالهای قشنگش اندکی سوختند .غبارگاهی رنگ بالهایش برروی حباب سوزان چراغ می درخشید او انقدر مات و مجذوب شعاع محبوب خویشتن بود که دردسوختن وگداختن را احساس نمی کرد چندین مرتبه مدهوش در پای چراغ افتاد اما نمی دانم چه نیرویی دوباره اورابه پروازدرمی اورد

یک بار به سختی بالش سوخت  پروانه باوفا از این تصادم سخت  چند لحظه در پای چراغ افتاد دل من به حال او سوخت . بالهای اورا میان دوانگشت خود گرفتم تااز اتاق بیرونش اندازم قلبش بشدت می زد که سینه سفیدوکوچک او راسخت  تکان می داد یکی ازشاخه های نازکش تا نیمه سوخته بود اب دو چشمانش می درخشید من نمی دانم مگر پروانه هم گریه می کند؟ واگرگریه می کند این اشک دردبود یاسرشوق     لحظاتی به دودیده مبهوت و درخشان اونگریستم   سپس اهسته رهایش کردم  گمان بردم که دیگر به سوی شعله سوزان چراغ برنخواهد گشت  چند دقیقه بعد غلت خورد وخود را به پشت پنجره اتاق رسانید وسپس دراطراف شعله چراغ به پرواز درامد وانقدر چرخید که کاملا سوخت..

ازآن روز تا به حال عشق رابهتر درک کردم وزجر عشق رابهتر چشیدم وتازه فهمیدم چه لذتی دارد عاشق شدن.  حتی اگر همانند پروانه بسوزی وبسوزی.....



پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, :: 18:10 ::  نويسنده : مرسده

کودک بزرگ می شود ومرد می شود

کودک اسیر بیکسی ودرد می شود

وقتی که کوچک است همه خانه ها ازاوست

اما به دست ماوشما طرد می شود

گیرم که دست بچگیش گرمگرم بود

اما شبیه دست شما سرد می شود

گیرم که صورتش به دلالی آینه است

اما در اوج حادثه ها زرد می شود

کودک بزرگ می شود وبیکس وغریب

شب میرود وبه کوچه وشبگرد می شود

اخر شبیه غربت قران خانه تان

یک گوشه می نشیند وپرگرد می شود

کودک بزرگ می شود ودربزرگیش

مثل همه ومثل تو نامرد می شود...



پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, :: 18:9 ::  نويسنده : مرسده

بازبه گوشم می خواند واز محبت ودوست داشتن حرف می زند دستش رادراز می کند تا به صورت سردم گرما بخشد این بار سرام رابر می گردانم دست معشوقه در همان حالت می ایستد می دانم اگر سرام را بر گردانم ونگاهی به چشمان سیاهش کنم  ذلالی اشک را می بینم  صدایی شکستن بغض اوست که ازارم می دهد اما دیگر عاشق این محبت ها نیستم دیگر هوس سوختن نمی کنم کاش می توانستم همه این سیاهیهارا یکجا اتش بزنم صورتم را بر می گردانم وقطره هایی بولورین در صورتش می بینم اما این بار بی خیال. شاید همین دیروزبود باهر قطره اش دریادریا اشک میریختم وان قدر گریه   میکردم  تا اومجال غصه خوردن نیابد چه رسد به گریه   اما حالا.... دوباره نجوای دل داری می شنوم دستهایش رادوباره به صورتم می کشد احساس عجیبی دارم این بار نتوانستم کنار بکشم  لبانش باز می شود حرفهای دلداریهای بچه گانه است که ارام می مانم وبا حرکات سرم به او  می قبولانم  که تحمل حرفهایش راندارم سکوت می کنم اخردرسنگینی کلماتش انگار له می شوم آهسته می گویم بسته..  او می خندد و من گریه می کنم  صدایش در آسمان چشمهای بارانی ام  میان همه سلولهای تنم می پیچد وبعد گم می شود من می مانم و تنهایی ونیاز..نیاز..نیاز.. می میرد 

ادامه دارد..



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان به نام رویای وجودم و آدرس mersedeh2bahane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 70
بازدید کل : 15897
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت همین آهنگ